رد شدن به محتوای اصلی

همرنگ با دیگر کسان شدن

نوشته محقق کشورمان : مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com



ارد بزرگ میگوید: همرنگ با دیگر کسان شدن، باور هیچکدام از بزرگان نبوده است


همرنگ شدن با جماعت از گونه راهکارهایی است که فرهنگ نازای ایران در این چند سده، باشندگانش را به آن راهنمون میکند. نخستین پرسش این است که همرنگ شدن با دیگران در برابر ناهمرنگی چه سودی در پی دارد و چرا بدان راهنمایی میشود؟ پیوستگی و یکپارچگی و باشندگی همیشگی در تاریخ، آنهم در جایی که سخن از سرزمینها، کشورها، اقوام، گردهم نیروهای انسانی بزرگ، در میان است، نیازمند نیرویی نوزا و آفرینش همیشگی است تا نهاد [تز] نابونده گذشته را با پادنهادی[آنتی تز] نو بیازماید و سرانجام با همنهادی [سنتز] نوین دست به آفرینش نو بزند. ازین راه سنتهای گذشته گوشه ای از پویایی خویش را به آیندگان میسپارند. حال اگر جامعه ای به نازایی فرهنگی دچار آید ولی همچنان بر پیوستگی تاریخی اش پای بفشارد، ناچار است پایداری شیرازه ی خود را بر اندیشه ی آدمیان زنجیره سازد. به گفته ی دیگر، در سرزمین نازای فرهنگی، برای از هم نپاشیدن شیرازه ی کارها، باید به مردم بیاموزند که "خواهی نشوی رسوا/ همرنگ جماعت شو". چرا که ناهمرنگی با اجتماع نازا، گونه ای عدم امنیت روانی به بار می آورد که دشمن پیوستگی اجتماعی است. همرنگ شدن با اجتماع، به فرونهشت روانی می انجامد. برای نمونه "نجس ها" یا پن هستیان (مردم طبقات پایین تر)، یا اعضای آن دسته از گروه های میهنی یا نژادی که در هاژه بدانها کم بها داده میشود، خود را با پایگاه هاژمانی خویش همسان میپندارند. چرا که نمیتوانند در ورای مرزهای کرانه مند شده به دست سنت، رشد یابند. آنها با غرق شدن در شورمندی توده ها قدرت را تجربه میکنند. آنها از انگشت نما شدن میترسند و در حالی که تشنه ی قدرتند [چه بسا بیش از رهبرانشان]، انگیزه ی خویش را، با همرنگ شدن با اجتماع پنهان میسازند. این دسته از آدمیان با غرق شدن در شورمندی جذبه وار خویش با کمک مذهب و اهرمهایی چون عذاب وجدان به جنگ بزرگان رفته، اخلاق بزرگمنشان را با پستی خویش می آلایند. اینان بردگانند. زیرک مردمانی فرودست، چون یهودیان که کینه ی خود را از آستین "محبت" به در آوردند. روم را به زانو زدند، با به صلیب کشیدن مسیح [از دیدگاه نیچه] و ازینجاست که مسیحیت، سوسیالیسم و دموکراسی مسیحی، زاده میشوند و در برابر پادشاهی و شهریاریهایی شالوده گرفته از والاتباری سنگر میگیرند.
به وارون، والاتباران با به ارمغان آوردن اندیشه های نو، پایستگی فرهنگی سرزمین خویش را پشتیبانی میکنند. برای نمونه زال را میتوان الگو گرفت. هنگامی که منوچهر و سام از خواست زال در به زنی گرفتن رودابه آگاهانیده میشوند؛ رای به جنگ با مهراب و نابودی کابل میدهند شاید از پیوند چنین پهلوانی با چنان نژادی (مهراب از نژاد ضحاک) دیوزاده ای نزاید که کام بر ایرانیان سیاه کند، اما میبینیم که زال با فرهیختگی و فرهمندی تن به خواست آنان نمیساید، همرنگ با اندیشه ی سام نمیشود و در پایان کام دل از رودابه میگیرد. از پیوند آن دو، بزرگترین پهلوان تاریخ ایران، رستم، زاده میشود. یکی از ایراداتی که پسامدرن گرایان به مدرن گرایان میگیرند این است که دموکراسی، خواستار یکسانی و همرنگ شدن با دیگر کسان شدن است، او بزرگزادگی را تاب نمی آورد و برتنی و فرادستی را به ریشخند میگیرد... او میخواهد که همه یکدست شوند......




نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

4

● بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ● بخش چهارم(4) ● ● بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ● بخش چهارم(4) ● ____ چرا تکرارم نمیـکنی...؟!____ چرا دیگر تکرارم نمیـکنی...؟! چرا در واپسـین لحظه های عاشــقی در میان یادها وخاطره ها... آندم که بر شانه های پـرواز نشسـته ای تا " دورشدن " را بیآموزی!! در میان خیالت... مرغک دلم را ، هـمراه خـویش نـُبردی؟ نمیدانستی مگر، عاشقانه میخواهمت ؟! ... پس ازاین اما... دیگر،بالهای پروازم ، گشوده نخواهد شد... در آبی ِ بیکرانِ عشق ...اما...آه... چرا دیگر تکرارم نمیکنی؟ مگر نبود آن" لحظـه های قسـم" آن لحظه لحظه ی سرودن ِ ترانه های عاشقی در... بند... بندهای " پیوند" در عاشقانه واژه های " باتو میمـانم" ... "بی تو میمیرم " !!! اما...چرا چرا چهره ام را، که تا همیشه ، آینه ی خویش میخواستی ..حتی...لحظه ای ، درخـاطرت نبود؟!چرا...؟ چگونه توانای رفتنت بود؟! چگونه پرواز را "در فصل کوچ" بی من... به بالهای رفتن سپرده ای؟! چرا امروز تکرارم نمیکنی ...

به کوهستان می نگرم

به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد . ارد بزرگ کاش میشد در کوهستان بمانم به کوهستانی زیبا و روح افزا رسیده ام آرامشی دلپذیر حکمفرماست از پنجره به بیرون مینگرم پرواز دسته جمعی پرندگان مهاجر، آسمان نیلگون و کوههای سراسر سبز که با نور نقره فام آفتاب مزین شده چشمانم را نوازش میدهد آهنگ دلپذیر زنگوله ی گاو ها موسیقی دلنشینی را مینوازد. در اینجا از آدمیانی که کلامشان و لبخندشان دروغین است خبری نیست آدم های ریا کار و پنهانکار آدمهایی که به فرمان خود نمی زیند و در زندان قید وبند اسیرند آدم های تهی از عواطف انسانی که همچون عروسکهای متحرک به هر سو روانند و نقشه ی ویرانی تو را در سر میرورانند آدمهاییکه از ترس چشم زخم تو را از خود میرانند اینجا کسی بیکار نیست کسی در غم نان وآب نیست از تبعیض نژادی ، مذهبی خبری نیست از فقر ونابرابری اثری نیست از جنگ و خشونت هم خبری نیست کاش میشد در کوهستان بمانم شکوهه عمرانی ژ...

چگونگی افسردگی‌ و راههای خلاصی از آن

افسردگی، یکی از اختلالات خلقی است که با درجات مختلف از مگینی، یاس و ناامیدی، تنهایی شکست و تردید و احساس گناه همراه است. افسردگی یکی از بیماری‌های رایج است که اکثر مردم جهان به آن مبتلا هستند و تا حدی که آن را به عنوان <سرماخوردگی روانی> نام می‌برند، این بیماری توانمندی انسان را در رفتار و عملکرد، تفکر و احساس تحت تأثیر قرار می‌دهد، فرد به نوعی منزوی و گوشه‌گیر می‌شود و ارتباط او با اطرافیان کاهش می‌یابد. دامنه اختلال افسردگی از احساس م، ناتوانی، بی‌کفایتی و بی‌میلی به زندگی شروع شده و در مراحل بالاتر و گذشت زمان به پوچی و خودکشی سوق داده می‌شود. افراد افسرده احساس ناتوانی و کرختی دارند و در بعضی مواقع نیز احساس توانمندی و حرکت مضاعف و بی‌قراری و انرژی حرکتی زیادی از خود نشان می‌دهند، این افراد معمولاً به زندگی امیدوار نیستند، آینده را تاریک و تمام شده می‌بینند، قدرت کلام آنها ضعیف است، و در فعالیت‌های اجتماعی حضور کمتری دارند. از آنجا که نظام خانواده، هم در ایجاد و هم در پیشگیری و درمان افسردگی در بین اعضای خود می‌تواند نقش بسزایی داشته باشد در این مقاله به آن اشاره می‌نماییم. ...